ما در یک لحظه مهم در تاریخ زندگی می کنیم، در طول یک انقلاب واقعی. البته، بسیاری از مردم تا حدودی این را درک میکنند: گوشیهای هوشمند، اینترنت، زنجیرههای بلوکی، هوش مصنوعی، و کل «تخیل فناوری اطلاعات همه چیز» - نادیده گرفتن این پدیدهها سخت است. اما واقعیت این است که اینها تنها نشانه های اولیه تغییرات تکتونیکی بسیار قدرتمندتر هستند که اقتصاد و به همراه آن، تمام حوزه های دیگر جامعه مدرن را متحول خواهند کرد. به عبارت دیگر، عده کمی متوجه می شوند که انقلاب تکنولوژیک کنونی در حال ایجاد یک انقلاب خاص در شیوه تولید است که به نوبه خود منجر به یک انقلاب اجتماعی می شود. و این روند امروز درست در مقابل چشمان ما اتفاق می افتد.
حتی باهوش ترین ذهن های زمان خود نیز همیشه قادر به ارزیابی صحیح عواقب وقایعی که شاهد بوده اند نبوده اند. در نیمه دوم قرن هجدهم، انقلاب صنعتی رخ داد. متعاقباً تغییرات اساسی در شیوه تولید برای قرنهای آینده ایجاد کرد. فیزیوکرات ها صنعتگران و کارگران مزدبگیر در صنعت را صرفاً یک «طبقه غیرمولد» می دیدند: آنها به کشاورزی مشغول نبودند، به این معنی که غذا و مواد خام مصرفی را تولید نمی کردند . به عقیده فیزیوکرات ها، تنها زمین قدرت تولیدی دارد، بنابراین هر جامعه ای باید به دنبال ایجاد فراوانی «محصولات زمین» از طریق نیروی کار شاغلان در کشاورزی باشد، در حالی که بقیه از اهمیت کمتری برخوردار بودند.
این وضعیت با این واقعیت پیچیده تر شد که در تولید، که بعداً به کارخانه تبدیل شد، بسیاری از کارگران نمی توانستند به طور کامل بدون کار اضافی در یک قطعه زمین کوچک، خود را به طور کامل حفظ کنند. اشتغال انحصاری در تولید در آن سطح از توسعه اقتصادی به سادگی نمی تواند بقای کارگران را تضمین کند.
همین امر را می توان در مورد تولید صنعتی به طور کلی گفت: پیدایش آن تا حدودی به دلیل پیشرفت در کشاورزی بوده است . ابزارهای جدید و فن آوری های کشاورزی منجر به افزایش قدرت تولیدی زمین و بهره وری افراد شاغل در کشاورزی و ایجاد ذخیره نیروی کار برای تولید صنعتی شد. بدون حمایت کشاورزی توسعه یافته، انقلاب صنعتی به احتمال زیاد ممکن نبود.
با این حال، توسعه بیشتر صنعت سرانجام کارگران را از زمین جدا کرد. با گذشت زمان، صنعت تمام حوزههای اصلی تولید را در بر گرفت، حتی در کشاورزی نفوذ کرد و آن را به تصویر خود تغییر داد. ساختارهای اجتماعی که قبلاً تأسیس شده بود کاملاً تضعیف شد و ساختارهای صنعتی جدید تأسیس شد.
تجزیه و تحلیل دقیق این فرآیند به نتایج زیر منجر می شود:
انقلاب اجتماعی با یک انقلاب در تکنولوژی و شیوه تولید "محرک" می شود. تغییر در ابزار تولید در درجه اول اقتصاد را تغییر می دهد که به نوبه خود منجر به دگرگونی در سایر حوزه های جامعه می شود.
شیوه جدید تولید از حالت قدیم رشد می کند، بر اساس آن استوار است و ناگزیر آن را تکمیل می کند. همانطور که توسعه می یابد، به بنیان قدیمی خود نفوذ می کند و آن را به شیوه ای جدید تغییر می دهد - از آن لحظه به بعد، شیوه جدید تولید بر اساس خود می ایستد و مستقل می شود.
در نظر گرفتن این نکات ما را از تردیدهای غیرضروری رها می کند و توجه ما را به سمت یافتن روندهای واقعاً مترقی که دارای پتانسیل انقلابی هستند معطوف می کند. این که فناوری های جدید هنوز به طور قابل توجهی بر زندگی روزمره ما تأثیر نگذاشته اند، اهمیت کمتری پیدا می کند. آنچه مهم است فرصت های تولید اساساً جدیدی است که آنها باز می کنند. همچنین اهمیت کمتری دارد که شیوه جدید تولید همچنان بر روی حالت قبلی ساخته می شود. آنچه مهم است این است که چقدر مطمئن و سریع در حال توسعه است. بدون چنین "قطب نما"، تشخیص جهت های مترقی دشوار است، و فرآیندهای انقلابی واقعی این خطر را دارند که برای مدت طولانی مورد توجه قرار نگیرند.
اما اقتصاد دقیقاً چه چیزی را باید حفظ کند؟ کارکرد اولیه اقتصاد ایجاد کالاهای ضروری برای حیات و توسعه جامعه است. برای انجام موفقیت آمیز این عملکرد به مقدار معینی از منابع نیاز است که همیشه کمیاب هستند. یعنی هرچه بتوان سریعتر و بیشتر کالا را با مقدار معینی از منابع تولید کرد، بهتر است. یا اگر همه منابع لازم را به صورت پولی تقلیل دهیم، میتوان گفت که اقتصاد به دنبال کاهش هزینههای تولید کالا است، در حالی که همه چیز برابر باشد. این فرآیند کار انسانی را حفظ خواهد کرد، زیرا هر ارزشی در نهایت توسط هزینههای نیروی کار ضروری اجتماعی تعیین میشود.
مخالفان نظریه ارزش کار ممکن است در اینجا مخالفت کنند، اما اجازه دهید این بحث را خارج از محدوده مقاله من بگذاریم (می توان آن را در نظرات مورد بحث قرار داد). به هر حال، این مقاله مروری بر همه مدلهای ممکن واقعیت نیست، بلکه بحثی است درباره یک مدل خاص و نتایجی که به آن منتهی میشود.
ما توسط یک جهان بالقوه نامحدود با امکانات بالقوه نامحدود احاطه شده ایم. اگر چنین باشد، آنگاه هر منبع کمیاب به طور بالقوه میتواند در مقدار مورد نیاز استخراج شود (یافت یا تولید شود) که تنها سوال آن هزینههای نیروی کار است. اما آیا می توان نیروی کار کمتری را صرف اختراع ابزارها و فرآیندهای جدیدی کرد که کاربرد آنها به ما اجازه می دهد تا منابع موجود را حفظ کنیم؟
در واقع، تکنیکها و فنآوریهای جدید به ما اجازه میدهند تا ساختار اقتصاد، در درجه اول بخش تولید را بهینه کنیم. و اگر روند مسلط به انگیزهای برای حفظ نیروی کار تبدیل شود (من فرض میکنم که از نظر تاریخی، این روند واقعاً غالب است) ، آنگاه به این ابزارها اختیار داده میشود. این در افزایش بهره وری نیروی کار منعکس می شود.
ظهور ماشینآلات و صنایع بزرگ حجم عظیمی از نیروی کار را آزاد کرد و این نیروی کار، بار دیگر مسلح به ماشینها، منجر به خلق کالاهای بیسابقهای هم از نظر کیفی و هم از نظر کمیت شد. با این حال، با توجه به خود کار، صنعتی شدن اثری دوگانه داشت.
قبل از اینکه این پیامدها را بررسی کنم، باید تعریف کنم که دقیقاً چه چیزی را می توان کار ذاتی انسانی در نظر گرفت. به تعبیری، حیوانات نیز «کار میکنند»، اما آنچه انسانها را متمایز میکند این است که قبل از اقدام، ابتدا یک مدل ایدهآل از اعمال خود را در ذهن خود میسازد. این مدل هم قبل از شروع عمل و هم در طول فرآیند کار ارزیابی و تنظیم می شود. تابع هدف دستیابی به هدفی آگاهانه است که از قبل برای شخص شناخته شده است.
در حال حاضر، استفاده از ماشین آلات، افراد درگیر در تولید را به دو گروه بزرگ تقسیم می کند:
توده های عظیمی از مردم به معنای واقعی کلمه به زائده ماشین ها تبدیل شدند: آنها وظیفه داشتند عملیات یکنواخت و جزئی را انجام دهند، با ریتم ماشین کار کنند، یعنی عملکردهای مکانیکی تقریباً خالی از خلاقیت را انجام دهند، عملکردهایی که اتوماسیون هنوز به آنها نرسیده بود. این تا حد زیادی به غیرانسانی شدن کار آنها کمک کرد.
و نه فقط در صنعت. روابط تولید صنعتی همچنین بر بسیاری از حوزه های دیگر جامعه مانند سیستم آموزشی و عملکرد دولت بوروکراتیک که شبیه به یک کارخانه شد، تأثیر گذاشت .
بدیهی است که کامپیوترها اتوماسیون را به سطح جدیدی می برند. جایی که زمانی به انسان نیاز بود، اکنون یک دستگاه محاسباتی ارزان کفایت می کند. این امر بهویژه در زمینههای کار مکانیکی و فکری قابل توجه است: جایی که زمانی به کل مؤسسات نیاز بود، اکنون همان وظایف توسط یک دستگاه کوچک قابل برنامهریزی که در یک جیب قرار میگیرد حل میشود .
با این حال، جایگزینی بیشتر نیروی انسانی توسط ماشینها، تنها چیزی نیست که رایانهها به همراه دارند. این نوع اتوماسیون، در اصل، راه حلی برای مشکلات دوران صنعتی است که هنوز در چارچوب آن قرار دارد. با این حال، ماشینهای محاسباتی و شبکهها نیز درها را به سوی عصر جدیدی باز کردهاند که در آن شیوه تولید خود تغییر میکند، یعنی نحوه تعامل افراد هنگام تولید کالا با استفاده از رایانه. مهم ترین تغییرات در جایی نیست که کامپیوتر جایگزین انسان شده است، بلکه جایی است که انسان ها خود را با کامپیوتر مسلح کرده اند.
علاوه بر کاهش تعداد افراد «زیر ماشینها»، رایانهها، به لطف توسعه رابطهای تعامل انسان و رایانه، کنترل ماشین را واقعاً برای کاربران انبوه در دسترس و راحت میکنند. به عبارت دیگر، رایانهسازی به طور بالقوه طبقه افراد را «بالاتر از ماشینها» گسترش میدهد.
و در درون این آخرین طبقه از مردم است که عمدتاً به کار خلاقانه و ذاتاً انسانی اشتغال دارند، انقلاب اصلی رخ می دهد. انسانها مدتهاست که میتوانستند ایدههای خود را بیرونی کنند، آنها را روی کاغذ بهعنوان متن یا نقاشی حفظ کنند و بدون تکیه بر ذهن خود، آنها را ذخیره و انتقال دهند. با این حال، برای مدت طولانی، ایده یک فرد یا گروهی از افراد فقط می توانست مستقیماً به شخص دیگری منتقل شود که بتواند نمادها را بخواند و ایده را زنده کند. اما تنها دوران تسلط محاسباتی و شبکههای محاسباتی به دهها، صدها و هزاران نفر اجازه میدهد تا به طور همزمان روی یک مفهوم کار کنند، مانند یک ارگانیسم هوشمند، بلکه به همان اندازه مهم، ابزاری را برای تبدیل خودکار فراهم میکند. از ایده ها این اجازه می دهد تا یک مدل اطلاعاتی را از یک فرم قابل درک برای انسان به مجموعه ای از دستورات قابل تفسیر مستقیم توسط ماشین ها ترجمه کند.
فقط اکنون به آستانه ای نزدیک می شویم که جامعه بشری قادر به تشکیل یک نووسفر کامل می شود. منظورم مشارکت تودههای مردم در فعالیتهای فکری خلاق جمعی و تغییر کار معمولی اصلی پیادهسازی و بازتولید ایدههایشان بر روی ماشینها است.
امروزه حوزه تولید اطلاعات مبتنی بر رایانه (به ویژه حوزه تولید نرم افزار) به عنوان یک مدل بصری تولید کاملاً خودکار به طور کلی جالب است.
واقعیت این است که هر روال در برنامه نویسی نسبتاً سریع خودکار می شود. استفاده از نیروی انسانی برای بازسازی هر بار الگوریتم مشابه هیچ فایده ای ندارد - کافی است به سادگی کد آن را کپی کنید. اگر یک رویه بارها در یک پروژه استفاده شود، در کد پروژه انتزاع می شود. اگر در چندین پروژه استفاده شود، به یک کتابخانه مشترک منتقل می شود. در نتیجه، توسعه نرمافزار عمدتاً یک فعالیت خلاقانه است و توسعهدهندگان عمدتاً درگیر ایجاد چیزهای جدید (به صورت محلی جدید در یک پروژه یا رویکرد خاص و همچنین در سطح جهانی جدید) هستند. نتایج کار گذشته به راحتی کپی و دوباره استفاده می شود.
فرآیند کپی کردن به خودی خود رایگان نیست - به زمان و حافظه دستگاه نیاز دارد. با این حال، به هیچ نیروی انسانی نیاز ندارد. هیچ کار جدیدی به نسخه تولید شده اضافه نمی شود همراه با انتقال مقداری کار ضروری که قبلاً در دستگاه و اصل تعبیه شده بود. این تفاوت اساسی بین به اصطلاح «فناوریهای کپی» و فناوریهای تولید صنعتی متعارف است، جایی که تولید «کپی» ناگزیر به مشارکت انسان و افزودن نیروی کار زنده جدید نیاز دارد.
از آنجایی که یک کپی نیاز به نیروی انسانی اضافی ندارد، ارزش جدیدی به آن اضافه نمی شود و ارزش جدیدی در کنار تولید یک کپی ایجاد نمی شود. هزینه کپی از قطعاتی از هزینه های منتقل شده از دستگاه و نسخه اصلی تشکیل شده است.
نیروی کار لازم که ماشین را ایجاد کرد، همچنین تمام محصولاتی را که ماشین تولید کرده است ایجاد کرد. به عنوان مثال، کپی از یک برنامه. اما با هر کپی جدید، دستگاه بخشی از خود را از دست می دهد - در طول کار فرسوده می شود تا زمانی که کاملاً بی استفاده می شود. یک ماشین نیمه فرسوده ارزش کمتری دارد زیرا بخشی از هزینه آن به هر چیزی که تولید می کند منتقل می شود. بنابراین، هزینه کل تمام نسخه های تولید شده توسط دستگاه برابر با هزینه خود دستگاه است اگر به طور کامل در فرآیند تولید آن نسخه ها هزینه شده باشد.
تلاش لازم که برنامه اطلاعاتی اصلی را ایجاد کرد، تمام نسخههای بعدی آن اصل را نیز ایجاد کرد. اصل یک تکه اطلاعات است، ایده ای که می توان بی نهایت از آن کپی کرد. بنابراین، هزینه اولیه ایده اصلی بین هر نسخه جدید تقسیم میشود و با تولید بیشتر، هزینه هر نسخه به صورت جداگانه کاهش مییابد.
بدیهی است که اگر نیروی انسانی فقط در فرآیند ایجاد مواد خام، ماشینآلات و مدلهای اطلاعاتی (پروژهها و برنامههای کنترلی) حضور داشته باشد، محصول نهایی، صرف نظر از اینکه زنجیره تولید خودکار چقدر پیچیده باشد، مجموعاً به اندازه مواد اولیه، ماشین آلات و اطلاعات مورد نیاز برای تولید آن. اما اگر مواد خام و ماشینآلات نیز بهطور خودکار توسط ماشینهای دیگر بدون نیاز به نیروی انسانی اضافی تولید شوند، چه؟
برای ماشینی که نه تنها می تواند چیز مفیدی تولید کند، بلکه می تواند ماشین دیگری را نیز بسازد یا خودش را تکثیر کند، همین قانون برای کپی کردن اطلاعات اعمال می شود. از آنجایی که یک ماشین جدید با مصرف جزئی ماشین قدیمی ایجاد می شود، این بدان معناست که با افزایش تعداد این نسخه ها، هزینه هر نسخه جداگانه کاهش می یابد (زیرا در غیاب نیروی انسانی جدید، هزینه کل بدون تغییر باقی می ماند).
بنابراین، در تولید کاملاً خودکار، نیروی انسانی تنها در ایجاد مدلها و نمونههای اولیه اطلاعاتی جدید نقش دارد. در نتیجه، کار خصلتی بیانگر اطلاعاتی و خلاقانه به خود می گیرد و احتمالاً کارآمدترین راه های سازماندهی خود را از نظر انرژی از آن حوزه هایی از زمان حال که شرایط مشابهی در آنها آشکار شده است، اتخاذ خواهد کرد.
در 4 اکتبر 1957، اتحاد جماهیر شوروی اولین ماهواره مصنوعی زمین را پرتاب کرد. این رویداد نه تنها آغاز گسترش بشریت به فضا بود، بلکه رقابت تکنولوژیک بین اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده آمریکا را تشدید کرد. جهش «عقبافتاده» اتحاد جماهیر شوروی به جلو، ایالات متحده را به شدت نگران کرد. مشخص شد که بدون اقدامات فوری، ایالات متحده به زودی در زمینه های فنی پیشرفته به طور ناامیدکننده ای از اتحاد جماهیر شوروی عقب خواهد ماند. در نتیجه، دولت آمریکا به ایجاد دارپا (در آن زمان ARPA) و بعداً ناسا سرعت بخشید. در حالی که دستاوردهای ناسا به طور گسترده ای شناخته شده است، تأثیر دارپا بر سرنوشت اقتصادی کل جهان تا حد زیادی مورد توجه قرار نمی گیرد.
در میان چیزهای دیگر، دارپا بودجه ایجاد ARPANET (که بعداً به اینترنت تبدیل شد)، BSD UNIX و پشته پروتکل TCP/IP را تامین کرد. این تحولات در چارچوب این بحث بسیار مهم هستند، اما تأثیر خود فرآیند تولید نیز به همان اندازه مهم است. به ویژه، محیط آزاد و غیر بوروکراتیک بدون فشارهای تجاری سازی که عمداً در آزمایشگاه های دانشگاه های پیشرو آمریکایی پرورش داده شد. حداقل نیازهای گزارش دهی و بودجه سخاوتمندانه برای هر پروژه ای که امیدوارکننده تلقی می شد، به بسیاری از علاقه مندان علمی، محققان و مهندسان این آزادی را داد که بدون نگرانی در مورد کاربرد تجاری نتایج خود، روی آنچه دوست داشتند تمرکز کنند. این منجر به توسعه فرهنگ خاصی از کار خلاقانه و همکاری آزاد شد.
به هر حال سرمایه سرمایه است و در نهایت بازده سرمایه گذاری را طلب می کند. تمام پیشرفتهایی که میتوانستند تجاری شوند، در نهایت تجاری شدند. این روند منجر به فروپاشی فرهنگ قبلی همکاری باز در پروژه ها شد. رقابت در بازار به فرآیندهایی نفوذ کرد که زمانی برای آن کاملاً بیگانه به نظر می رسید و شروع به تضعیف آنها کرد.
ریچارد استالمن، کارمند آزمایشگاه هوش مصنوعی MIT، در اعتراض به نظم جدیدی که پیرامون توسعه سیستم عامل یونیکس شکل گرفته بود، تلاش کرد تا همکاری رایگان را احیا کند. در نتیجه، در اواسط دهه 1980، جنبش نرمافزار آزاد و بنیاد پشتیبان آن با هدف ایجاد یک سیستم عامل کاملاً رایگان شبیه به یونیکس به نام گنو متولد شد. در آن زمان، توسعه شبکه های کامپیوتری و رشد اینترنت این امکان را برای افراد متنوع جغرافیایی و فرهنگی فراهم کرد تا با اطمینان روی پروژه های مشترک کار کنند. یک توافقنامه مجوز ویژه - GNU GPL که توسط ریچارد بر اساس مجوزهای رایگان استفاده شده قبلی برای برنامه های فردی نوشته شده است - نه تنها برای محافظت قانونی، بلکه برای استانداردسازی و تعمیم "آزادی ها" برای هر پروژه نرم افزار آزاد طراحی شده است. استفاده مشترک از یک کد را در برنامه های مختلف ممکن کرد. علاوه بر این، مجوز GPL به نوعی مانیفست با نیروی قانونی تبدیل شد و هزاران توسعه دهنده را در سراسر جهان متحد کرد.
مجوزهای رایگان مانند GPL که استفاده از نرمافزار آزاد را در سیستمهای اختصاصی ممنوع میکند، به عنوان مجوزهای «کپیلفت» نامیده میشوند و در مقابل «حق نسخهبرداری» قرار دارند. این نوع مجوزها به ویژه در روزهای اولیه نهضت توسعه نرمافزار آزاد اهمیت داشتند: مجوز از کار توسعهدهنده در برابر تصاحب شرکتهای تجاری برای استفاده در محصولات اختصاصی آنها محافظت میکرد . این برای مشارکت کنندگان فردی بسیار مهم بود، و تضمین می کرد که کد رایگان آنها فقط در برنامه های رایگان استفاده می شود. این حفاظت باعث شد تا فرآیند توسعه خودپایه گنو در زمانی راه اندازی شود که تولید نرم افزار آزاد مبتنی بر جامعه هنوز جریان اصلی نبود.
با این حال، در کنار ظهور «کپیلفت»، دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، با پشتیبانی دارپا، روی سیستم عامل BSD مانند یونیکس کار میکرد. همچنین مجوزی برای توزیع آن تهیه شد که اجازه استفاده رایگان از کد منبع - مجوز BSD را می داد. تکامل بعدی آن مجوز MIT بود. برخلاف GPL، این مجوزها تقریباً هیچ محدودیتی بر آزادی عمل کاربر اعمال نمیکنند و اجازه میدهند نرمافزار رایگان در محصولات تجاری اختصاصی ادغام شود. به همین دلیل به آنها مجوزهای «مجاز» می گویند. چنین مجوزهایی برای شرکت های تجاری بسیار جذاب تر هستند و امروزه به دلایل خوبی بر دنیای نرم افزارهای آزاد تسلط دارند.
در نگاه اول، هر جامعه توسعه نرم افزار رایگان از افراد و فقط افراد تشکیل شده است. اما از نقطه نظر اقتصادی، این کاملاً درست نیست: عوامل (کاربران فعال، مصرف کنندگان، مشارکت کنندگان و غیره) نه تنها افراد، بلکه سازمان ها، حتی تجاری نیز هستند. روش تولید نرم افزار آزاد محدودیت های اساسی برای عوامل آن اعمال نمی کند. این فقط مستلزم آن است که تولیدکننده به محصول در حال ایجاد نیاز داشته باشد و به طور مساوی با دیگران در فرآیند تولید بر اساس مالکیت جامعه از کد منبع مشارکت کند.
بنابراین، علاوه بر توسعه دهندگان فردی علاقه مند به محصول، سازمان ها نیز بخشی از جامعه می شوند که به همان اندازه به محصول علاقه مند هستند اما از طریق کارکنان خود عمل می کنند. این کارکنان منافع سازمان خود را در جامعه نمایندگی می کنند و این کار را در ازای دستمزد انجام می دهند. چنین سازمان هایی معمولاً محصولی را که به توسعه آن کمک می کنند، نمی فروشند. آنها مستقیماً از محصول برای نیازهای تولیدی خود استفاده می کنند. بنابراین، مشارکت آنها روش تولید را تجاری نمی کند، حتی اگر از طریق نیروی کار استیجاری که با آنها روابط کالایی دارند، مشارکت کنند.
در برخی موارد به نظر می رسد شرکت های تجاری این روش تولید را سودآور می دانند. چرا؟ آنها علاوه بر اینکه فروشنده هستند، مصرف کننده نیز هستند: برای سازماندهی تولید کالاهای خود، باید از مزایای خاصی استفاده کنند. این مزایا را میتوان خریداری کرد، اگر کالا باشند، یا میتوان آنها را به طور جمعی برای مصرف مستقیم خود سازندگان (بدون زنجیره فروش مجدد) در زمانی که سود بیشتری نسبت به خرید دارد، ایجاد کرد.
حال، اگر شرکتی به همراه سایرین دست به ایجاد مزایای لازم بزند، برای آنها سودمند است که بر اساس مالکیت جامعه این کار را انجام دهند. این به آنها اجازه می دهد تا بیشترین طیف ممکن از مشارکت کنندگان را جذب کنند و خودشان کار کمتری انجام دهند. علاوه بر این، این خطر کاهش مییابد که رقیب پروژهای را که کار شرکت به آن بستگی دارد، تصاحب کند و شرکت را «در قلاب» قرار دهد.
در حالی که تولید آزاد با تولید کالایی همزیستی می کند، شبکه نسبتاً پیچیده ای از روابط در جامعه تولید کننده پدیدار می شود.
از یک سو، مشارکت کنندگان منفرد، که مستقیماً به خود محصول علاقه دارند، درگیر روابط غیر کالایی تولید آزاد هستند، اما نه کاملاً: آنها هنوز بخشی از زمان خود را صرف کار برای شرکت ها می کنند و نیروی کار خود را به عنوان یک کالا می فروشند . این دوگانگی منجر به تضاد منافع در یک فرد می شود.
از سوی دیگر، شرکت ها نیز در همین وضعیت قرار دارند: آنها به تولید کالایی خود ادامه می دهند و در عین حال در تولید غیر کالایی نیز مشارکت می کنند. این مشارکت در تولید رایگان از طریق نیروی کار خریداری می شود .
وقتی کارگران استخدام شده 75 درصد یا بیشتر از سهم جامعه را تشکیل می دهند، این سوال مطرح می شود: آیا این جامعه واقعاً رایگان است؟ تسلط کارگران اجیر شده، جامعه را غیرآزاد نمی کند، اما آن را بیشتر به جامعه ای از شرکت ها تبدیل می کند تا مشارکت کنندگان فردی.
علاوه بر این، برای شرکتها غیرمعمول نیست که مشارکتکنندگان با انگیزه و فعال را استخدام کنند، که این وضعیت را پیچیدهتر میکند. این یک تضاد داخلی اضافی برای توسعه دهندگان فردی ایجاد می کند که به طور همزمان بر اساس منافع خود و منافع شرکت روی پروژه عمل می کنند. تا زمانی که این علایق عموماً همسو باشند، همه چیز آرام و آرام باقی می ماند.
با این حال، تضادها نه تنها منشأ تخریب، بلکه منشأ توسعه نیز هستند. دو خط اصلی را می توان شناسایی کرد که تعادل فعلی را مختل می کند:
اگر فرض کنیم که دیدگاه تاریخی به نفع تولید آزاد است، منابع توسعه آن افراد و شرکت هایی هستند که در امتداد خط اول موقعیت انتقالی را اشغال می کنند. واضح است که اگر آگاهانه خط توسعه خود را دنبال کنند موفق تر خواهند بود.
کاهش نیازهای مادی (به دلیل تغییر نیازهای مبتنی بر اطلاعات)، نیروی کار رایگان در تولید گروه ها و جوامع، تولید غیر کالایی، مالکیت جامعه بر مواد خام و کالاهای تولید شده - همه اینها به طرز مشکوکی آشنا به نظر می رسد، اینطور نیست. ?
واحد اساسی این سیستم جامعه تولید کننده است. کار در چنین جامعهای دارای ویژگی خلاقانه قوی است. جوامع نیازی به بازآفرینی آنچه قبلا ایجاد شده است ندارند، که می تواند به طور خودکار کپی شده و آزادانه استفاده شود، بنابراین تلاش آنها در درجه اول بر ایجاد چیزهای جدید متمرکز است. این امر در شرایط دسترسی آزاد عمومی به ابزارهای تولید اطلاعات (کدهای منبع، دانش) و نتایج آن و همچنین از طریق ادغام تولید و مصرف از نظر انرژی سودمند می شود: تولید کننده نیز مصرف کننده است و مصرف کننده، آگاهانه یا آگاهانه. ناخودآگاه مستقیماً در تولید شرکت می کند.
علاوه بر این، رشد تولید آزاد باید با توسعه اشکال غیر کالایی توزیع و مبادله (بر اساس تجزیه و تحلیل منابع و نیازهای موجود) و دموکراتیزه کردن نظام حکمرانی همراه باشد. سیستم حکمرانی جدید طبیعتاً از اشکال مدیریت دموکراتیک در جوامع پروژههای بزرگ و مهم اجتماعی و سازمانهای بین پروژهای مشارکتکنندگان رشد خواهد کرد.
در اینجا چند نمونه از روندهای موجود در روابط تولیدی مدرن که ما را به سوی انقلاب سوق می دهد آورده شده است:
در اینجا نکات کلیدی من آمده است: