یک سیستم مجموعه ای از قوانین خودپایه است که عدم اطمینان را کاهش می دهد.
به اولین تعامل خود با توالت فکر کنید. اوه خفه شو چگونه آن را به کار انداختید؟ یک اقدام قاطع.
اما شما آن را نساختید، نه؟ شما آرزو می کنید. شما حتی ممکن است ندانید که شیر چیست، اما مانند هر سیستم دیگری که با آن تعامل دارید، جزئی از توالت شده اید.
بدون ورودی شما، سیستم بی هدف است. هر چیزی که برای شما ارزشمند است به دلیل سیستم ها وجود دارد، از بافت لباس شما تا اکسیژن موجود در هوا. رابطه شما با همه چیز سیستمی است، حتی با خودتان.
پس چرا برخی از سیستم ها کار می کنند و برخی دیگر کار نمی کنند؟
علیرغم بهترین نیت ما، بیماران بیمار داروهای خود را رها می کنند، کودکان سبزیجات خود را پنهان می کنند، جرم و جنایت به سرعت پرداخت می شود و شما به سابق یا عادات وحشتناک خود باز خواهید گشت. یونگ از آن متنفر بود، فروید سعی کرد آن را درمان کند و بیشتر ادیان سعی در درمان آن دارند.
هیچ مرد عاقلی در رختخوابش چیزی نمی خورد و کنار آن می خوابد. پس چرا برخی از سیستم ها تسلیم و حتی وفاداری ما را نشان می دهند، اما برخی دیگر نه؟
چرا ما عمداً برای تجربیات مضر هزینه می کنیم، اما برای پذیرش تجربیات سالم تلاش می کنیم؟ چرا اکثر کشورهای آفریقایی در میان این همه ثروت هنوز با فساد فلج کننده روبرو هستند؟ چرا ما به شغل افتضاح پایبند هستیم اما هرگز برای شغل بهتر درخواست نمی کنیم؟ چرا از زندگی خود شکایت می کنیم و چیزی را تغییر نمی دهیم؟
غیرمنطقی بودن انسان پاسخی به عدم قطعیت است. بنابراین وقتی به دنبال سیستم هایی برای اطمینان هستیم، چرا گزینه های سالم را نادیده می گیریم و خود را متعهد به چرخه های درد می کنیم؟ باید نیروهای پنهانی خارج از منطق و عقل مسئول باشند. نیروهای تاریک تر
و اگر وجود داشته باشد، چه پیامدهایی برای طراح سیستمی که می خواهد سیستم هایش پذیرفته شود چیست؟
به کتابچه راهنمای سیستم های تاریک توجه کنید.
یک سیستم بدون ورودی مشتاق کاربر ناقص است. تا زمانی که کسی تصمیم به شرکت در آن بگیرد، ممکن است در هر چیزی که میسازید بازی کنید. اگر یک سیستم یک کنسرت از قوانین خودپایه است که عدم قطعیت را کاهش می دهد، شما به همان اندازه که در اختیار کاربر است، در اختیار شما قرار دارید.
ورودی سیستم را تایید می کند.
اگر شما را از هم جدا میکردیم، تا کوچکترین سلول، و بعد از آن دوباره سرهم میکردیم، نمیتوانستیم شما را برگردانیم یا یک شما جدید بسازیم. سیستم های مختلف به ورودی های اعتبارسنجی متفاوتی نیاز دارند، اما آنها همیشه برای سیستم اساسی و غیر قابل تعویض هستند.
تا زمانی که کاربر نیاز را ببیند، هیچ ورودی وجود نخواهد داشت، به خصوص اگر سیستم از قبل ارائه شود. حتی زمانی که نیاز واضح، منطقی و معقول باشد، کاربر ممکن است تصمیم بگیرد که وارد نشود یا متوقف شود.
به خاطر این بخش، ما روی ورودیهای پولی تمرکز میکنیم: کاربر تا زمانی که پول خرج نکرده باشد در سیستم نیست. نظرات و بحث ها زیبا هستند، اما پول محدود، ملموس و نشانگر واضح تصمیم گیری است.
بنابراین، آیا ما سیستم های خود را ایجاد می کنیم یا آنها خودشان را ایجاد می کنند؟
به آخرین چیزی که پول خود را صرف آن کرده اید فکر کنید. آیا کسی نیاز داشت که شما را متقاعد کند یا خودتان را متقاعد کردید که ارزش پرداخت کردن را دارد؟ حتی اگر کسی با شما در مورد آن صحبت کرد، کار کرد زیرا شما می خواستید. این در مورد ویژگی ها یا اجزای سازنده نبود.
طراح سیستم نیز محدود بود. در درک آنها از شما، نیازهای شما و نحوه دسترسی به شما. با این حال آنها انجام دادند.
ممکن است محصول حتی رضایت بخش نبوده باشد. حتی ممکن است برای شما کاملاً بی فایده باشد یا یک کلاهبرداری آشکار. با این حال آنها نظر شما را دریافت کردند.
چه چیزی در درون ما ما را وادار می کند که برخی از سیستم ها را بالاتر از سایرین انتخاب کنیم؟
سیستمی که پذیرفته می شود، هرگز غیرعقلانی بودن را مانع نمی داند.
در واقع، اگر انتظار داشته باشیم که هر یک از اعضای سیستم در جستجوی قطعیت خود غیرمنطقی باشند، متغیرهای کمتری وجود دارد که باید نگران آن باشیم. همچنین به ما کمک می کند از شکست تا پذیرش با دقت بیشتری طراحی کنیم.
یقین یک مقصد واحد است. با ارائه مسیرهای متعدد در آنجا، ما کنترل سفر را در دست می گیریم و اعتراضات را از قبل برطرف می کنیم.
اگر یک سیستم کنسرتی از قوانین خودپایدار است که عدم قطعیت را کاهش می دهد، نقش طراح آن سه چیز است:
و چیزی که به دست می آورید دکمه یا اهرمی است که فشار می دهید تا مدفوع خود را به سرزمینی جادویی بریزید. هیچ تحصیلی لازم نیست. هر طور که دوست دارید بنشینید، فقط کارتان را در داخل کاسه انجام دهید، بقیه کار را ما انجام می دهیم.
اگر غیرمنطقی بودن را به عنوان یک جزء و نه یک باگ در هر سیستمی بپذیریم، به محرک اصلی آن می رسیم:
در دنیای بدون درد، ما محکوم به نادانی خود هستیم. در مطالعه دردهای خود و دیگران است که آموخته ایم، ابداع کرده ایم و سیستم ها و فناوری های جدیدی را برای خود در طول نسل ها توسعه داده ایم. و در تصمیم گیری روزانه خود، دائماً از درد محافظت می کنیم.
آیا سیستمی که پذیرفته می شود همیشه کمترین درد را دارد؟
هیچ چیز سخت تر از تلاش برای تغییر نظر کسی نیست.
هنگامی که فرد در سیستم ها یا عادات خاصی راحت است، تغییر "حالت کوانتومی" خود حتی در مواجهه با شواهد مستقیماً متناقض تقریباً غیرممکن است. در آن لحظات، متوجه می شوید که ذهن چقدر می تواند غیرمنطقی باشد.
شما نمی توانید نظری را که نمی خواهد تغییر دهید. ذهنی که این کار را می کند، دست شما را خودش می گیرد و راهنمایی می خواهد.
یک بار به نویسنده کتابی ایمیل زدم که حسابداری کسب و کار من را واقعاً بهبود بخشید تا بفهمم بین فروش کتاب او و وادار کردن مردم به استفاده از سیستم هایی که او در آن تدریس می کند کدام کار دشوارتر است.
جای تعجب نیست که واداشتن مردم به پرداخت هزینه کتاب بخش آسانی بود. سالها درد، شکست و ناامیدی او چیزهایی بود که از نظر تئوری میخواستند از آن اجتناب کنند، و پرداخت هزینه کتاب راهی آسان برای احساس اینکه در حال انجام کاری برای مشکل هستند.
او خرد ارزشمندی میفروخت، اما شما فقط میتوانید اسب را به آب بکشید. همیشه خریداران روغن مار بیشتر از فروشندگان هستند. زیرا نیماندازهها همیشه آسانتر و جذابتر هستند. همچنین، داشتن کسی که مقصر باشد، بسیار ساده تر از مسئولیت زندگی خودمان است.
بنابراین ما گرفتار کلاهبرداریها، مضرات و چیزهای خیلی خوب میشویم - نه به این دلیل که چیز بهتری نمیدانستیم، بلکه به این دلیل که نمیخواستیم. ما حتی به همین دلیل از خودمان کلاهبرداری می کنیم، مانند مورد کتاب.
اکثراً از وضعیت موجود خود شکایت دارند، اما فقط تا حد امکان کمترین تغییر را می پذیرند. اما اگر درد تصمیم گیری غیرمنطقی ما را هدایت کند، نقطه عطفی وجود خواهد داشت .
در این مرحله، درد کافی است تا ذهن را از آسایش یا بیتفاوتی خارج کرده و به حالت ورودی ببرد - تعامل آنها با سیستم در جهت دلخواه آغاز شود. بدون آن، سیستم تیک نمی زند. هیچ ارتباطی با کاربر ندارد و بنابراین نه کاربر وجود دارد و نه سیستمی.
بدون این انفجار خاص درد، هر چیزی که سیستم برای دستیابی به آن برنامه ریزی می کند، قادر به دستیابی است، و حتی حلقه های بازخورد بعدی آن بیهوده است.
بنابراین، اولین و اساسی ترین سوال در طراحی سیستم ها این است:
با مکان یابی این لحظه محوری و ایجاد کمپ در اطراف آن، سیستم شما از ارتباط آن تغذیه می کند. اگر درد سوخت واقعی هر سیستمی باشد، طراح باید تشخیص دهد که کدام رویدادها برای راهاندازی ورودی و شروع حلقه بهتر عمل میکنند. اینها به قوانین خودکفای شما تبدیل می شوند.
در سیستمهای ظالمانه، درد معمولاً مصنوعی است و در نقطهای مهم از زندگی کاربر برای تحمیل رفتار او ایجاد میشود. این به سادگی کافی نیست که امیدوار باشیم یا انتظار داشته باشیم که انسان ها از نظم یا تعهدات تعیین شده به دلیل وجود آنها پیروی کنند. همانطور که دیدیم، حتی زمانی که آنها به نفع خود ما هستند، ما هنوز سیستم ها را نادیده می گیریم.
در چه مرحله ای از پوشیدن ماسک در طول کووید خسته شدید؟ از نظر شرعی ضدعفونی کردی؟ از همه عزیزان دوری کردی؟
نه. در آستانه ناراحتی، شما گفتید "لعنت به آن" و انصراف دادید.
جدا از جایی که باید به آن آسیب برساند ، دو عامل مهم دیگر بر ورودی کاربر تأثیر میگذارد:
ترکیبی از این سه عامل تعیین می کند که آیا کاربر یک سیستم را از طریق ورودی تایید می کند یا خیر.
در تبدیل قوانین خودپایه به یک تجربه ساده برای کاربر، تنها یک نکته را باید در نظر داشت:
برای شروع، به جای ساختن از ابتدا، نرم افزار و سیستم های از قبل موجود را انتخاب کنید. ما به عنوان یک گونه بیش از حد پیش رفتهایم که روی معماری جدید کار کنیم تا ببینیم آیا یک سیستم کار میکند یا خیر. به همان اندازه که داشتن فناوری اختصاصی در سیستم های خود متمایز خواهد بود، زمان و کار خود را برای کشف یکپارچه سازی و نگهداری از دست می دهید.
هنگامی که سیستم شما به اندازه کافی بالغ شد که بتواند از خود پشتیبانی کند، می توانید اقداماتی را در جایی که لازم می دانید معرفی کنید. در حالی که ممکن است *سرفه * به طور بالقوه درد مصنوعی را برای هدایت رفتار کاربر معرفی کند، ناراحتی بیش از حد بی اساس باعث می شود هر کاربر این فرآیند را از دست بدهد.
اگر سیستمهای شما از راه دور کار میکنند، میخواهید اطمینان حاصل کنید که کاربر احساس میکند کسی در دسترس است تا از او پیامی را پشتیبانی کند. من دیده ام که کسب و کارهای دیجیتال فقط به این دلیل شکست می خورند که کاربران آنها نمی توانند با مردم در تماس باشند.
شرایط خود را از قبل بیان کنید و به آنها پایبند باشید. یک سیستم فقط به این دلیل وجود دارد که کاربران موافقت می کنند به آن اعتماد کنند. وقتی کاربران این حلقه را طی می کنند و شما را قابل اعتماد می دانند، می توانند سیستم شما را به دیگران توصیه کنند.
برای کاهش فشار بر روی خود و کاربر، نقاط تماس را به حداقل برسانید، و سخت تلاش کنید تا کمتر از آن استفاده کنید.
نرم افزار فقط یک نمایش دیجیتالی از رفتار فیزیکی ماست. این بدان معناست که اگر فکر میکردید web3 مکانی امن است، باز هم میتوانید مورد کلاهبرداری قرار بگیرید. هیچ چیز ساخته دست بشر بیخطر نیست. اینترنت تنها یک خروجی دیجیتال است، طبیعت انسان به همان شکل باقی می ماند.
اصول طراحی سیستم ها نیز یکسان است. اگر سختافزار یا سیستمهای دنیای واقعی در جای خود نباشند، هیچ نرمافزاری نمیتواند برای جایگزینی آنها انجام دهد.
بزرگترین نقطه قوت یک سیستم همیشه بزرگترین ضعف آن است. این در مورد شما نیز صدق می کند.
خیر و شر صرفاً دستور کار در یک سیستم است که توسط عوامل و طراحان حفظ کننده آن انجام می شود. اگر سیستمی دیگر به یک کاربر خدمت نمی کند یا نماینده آن کاربر نیست، آنها این قدرت را دارند که آن را در سطوح مختلف غیرفعال کنند.
اساساً، از آنجایی که ما ثابت کردهایم که ورودی کاربر اعتبارسنجی سیستم است، تا زمانی که ماهیت، اجزا و ارزش ورودی خود را درک کنند، بر سیستم تأثیر واضحی دارند.
اگر یک سیستم کنسرتی از قوانین خودپایه است که عدم قطعیت را کاهش می دهد، هر یک از سه شرط را می توان تغییر داد تا آن را از بین ببرد.
اول، با ایجاد اختلاف در اجزا یا ارتباطات لازم برای حفظ عملکرد قوانین.
دوم، با تغییر قوانین به طوری که دیگر اجازه ندهند حلقه بازخورد سیستم را ادامه دهد.
ثالثاً با افزایش عدم قطعیت به نحوی که وجود دو شرط قبلی را باطل کند.
از آنجایی که آنها به راحتی ایجاد می شوند و نابود می شوند، بنابراین سیستم فساد ناپذیر سیستمی است که همه قدرت را دارد تا همه را فاسد کند. پس ما آن را حفظ می کنیم تا خودمان را حفظ کنیم.
اما ما نمی توانیم در هیچ سیستمی انتظار کمال داشته باشیم. کارایی و دقت اهمیت بیشتری دارند، زیرا هدف عملکردی یک سیستم ادامه کار است.
برو جلو و بساز…